گزارش خطا در معنی کلمه 'plateau'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: زمین‌ مسط‌ح‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: وضع ثابت

واژگان شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: فلات‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. high | broad, rolling, vast | central VERB + PLATEAU reach (figurative) The children's standard of reading seems to have reached a plateau (= they are not making any more progress). PLATEAU + VERB overlook sth PREP. across a/the ~ A terrible storm swept across the plateau.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
لطفا صبر کنید
کد امنیتی بالا را وارد کنید :