گزارش خطا در معنی کلمه 'pottery'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: ظ‌روف‌ سفالین‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: سفالگری‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: كوزه‌ گری‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: كوزه‌ گرخانه‌

شبکه مترجمین ایران

5 :: سفال

واژگان شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. decorated, glazed, painted | hand-thrown | coarse, fine QUANT. fragment, piece fragments of Iron Age pottery VERB + POTTERY make, manufacture, produce | fire the kilns in which the pottery is fired POTTERY + NOUN kilnART

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: noun wares such as pots, bowls shaped from clay: My friend often works with and makes pottery.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :