گزارش خطا در معنی کلمه 'poultry'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 کشاورزی:: یک اصطلاح برای مرغ خانگی برای گوشت، تخم مرغ، پر، کار یا سرگرمی

اصطلاحات پیشنهادی دکتر حسن مهربانی یگانه

2 عمومی:: ماكیان‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: مرغ‌ وخروس‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: مرغ‌ خانگی‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: noun fowl: Poultry is excellent food for dinner.

Simple Definitions

2 general::   noun ADJ. free-range VERB + POULTRY keep, rear He rears rabbits and poultry in the garden. POULTRY + NOUN farming, industry | dish a wine that goes well with fish and poultry dishes

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :