گزارش خطا در معنی کلمه 'pragmatic'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 حسابداری و مالی:: عملگرا

واژگان شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: عمل‌گرا

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: عملی‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: كاربسته‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: (pragmatics)عملی‌

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: فعال‌

شبکه مترجمین ایران

7 عمومی:: فلسفه‌ واقع‌ بینی‌

شبکه مترجمین ایران

8 عمومی:: واقع‌ بین‌

شبکه مترجمین ایران

9 عمومی:: عملگرایی

شبکه مترجمین ایران

10 روان شناسی و مشاوره:: عملی

واژگان شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: adj. learning from practical experience: Deng Xiao Peng was a pragmatic man.

Simple Definitions

2 general::   adj. VERBS be, seem | become ADV. highly, very | entirely, purely, utterly | essentially, largely Our approach is essentially pragmatic. | quite, rather PREP. about They're pragmatic about the spending cuts.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :