گزارش خطا در معنی کلمه 'accomplice'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: همدست‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: (حق) شریك‌ یا معاون‌ جرم‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: هم دست

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. willing | unwilling | unwitting | alleged PREP. ~ in She became his unwitting accomplice in the robbery. | ~ to an accomplice to murder

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :