گزارش خطا در معنی کلمه 'bearable'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: تحمل‌ پذیر

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: بادوام‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   adj. VERBS be | become | make sth The camaraderie among fellow employees made the tedious work just bearable. | find sth He found the dullness of his work scarcely bearable. ADV. almost | hardly, scarcely | just PREP. for The money made life more bearable for her.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :