گزارش خطا در معنی کلمه 'preliminary'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: مقدماتی‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: مقدمات‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: ابتدایی‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: امتحان‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: استانه‌ای‌

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: اولیه‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. essential, necessary, useful | usual After the usual preliminaries the meeting began. PREP. as a ~ The two presidents met today, as a preliminary to resuming the peace talks. | without preliminaries She began speaking intensely, without preliminaries. | ~ to an essential preliminary to serious research

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: adj. preparatory: This is a preliminary race.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :