گزارش خطا در معنی کلمه 'bearing'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: نسبت‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: سلوك‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: رفتار

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: ط‌اقت‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: بردباری‌

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: وضع‌

شبکه مترجمین ایران

7 عمومی:: جهت‌

شبکه مترجمین ایران

8 مکانیک:: یاتاقان

واژگان شبکه مترجمین ایران

9 ورزش و تربیت بدنی:: یاطاقان, یاطاقان

کتاب اصول و فنون ماهیگیری ورزشی تالیف عبدالعلی یزدانی

english

1 general::   noun way in which sth is related ADJ. direct, important, significant The rise in interest rates had a direct bearing on the company's profits. VERB + BEARING have PREP. ~ on direction/position ADJ. compass VERB + BEARING check He checked his bearings on the map in the car. | find, get Everything was in darkness and it was difficult to get my bearings. | keep To keep your bearings in a desert sandstorm is impossible. | lose She lost her bearings in the thick forest. PHRASES take a (compass) bearing on sth Take a compass bearing on that mountain.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :