گزارش خطا در معنی کلمه 'preoccupation'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: كار مقدم‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: شیفتگی‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: اشتغال‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: تمایل‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: اشغال‌ قبلی‌

شبکه مترجمین ایران

6 فلسفه:: اشتغال فکری-تمایل

واژگان شبکه مترجمین ایران

7 روان شناسی و مشاوره:: مشغله ذهنی

واژگان شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. current, present, recent | central, chief, main, major Their chief preoccupation was how to feed their families. | constant, continuing | growing | obsessive PREP. ~ for By now this had become a major preoccupation for him. | ~ with his growing preoccupation with death

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :