گزارش خطا در معنی کلمه 'preoccupied'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: شیفته‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: گرفتار

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: پریشان‌ حواس‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: پرمشغله‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   adj. VERBS appear, be, look, seem | become | remain ADV. deeply, very | completely, entirely, totally | increasingly | a bit, a little, rather PREP. with He was too preoccupied with his own problems to worry about hers.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :