گزارش خطا در معنی کلمه 'prick'
برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن
کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت
'معانی جدید'
معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه
'ارسال'
کلیک کنید
.
فارسی
1
عمومی::
جزء كوچك چیزی
شبکه مترجمین ایران
شبکه مترجمین ایران
شبکه مترجمین ایران
4
عمومی::
زخم بقدر سرسوزن
شبکه مترجمین ایران
english
1
general::
prick (sth) up [ M ] 1. When an animal pricks its ears up, or when its ears prick up, it puts its ears up straight because it is listening carefully to a small sound or one that is far away.
Cambridge-Phrasal Verbs