گزارش خطا در معنی کلمه 'prose'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: به‌ نثر دراوردن‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: نثر نوشتن‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: سخن‌ منثور

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: نثر

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: noun not verse: He wrote only prose.

Simple Definitions

2 general::   noun ADJ. clear, plain, simple | elegant, flowing, rhythmic | flowery, purple (= elaborate or exaggerated in style) | descriptive | discursive | continuous I plan out an essay in note form before writing it up in continuous prose. | academic, literary QUANT. piece VERB + PROSE write (in) PROSE + NOUN works, writing | writer | style | narrative | passage, text | fiction PREP. in ~ a passage in prose

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :