گزارش خطا در معنی کلمه 'prostrate'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: روی‌ زمین‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: بخاك‌ افتاده‌ (درحال‌ عبادت‌ یا خضوع‌)

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: adj. lay down flat: He was in a prostrate position before the Emperor. verb to kneel or bow: You must prostrate yourself before the king.

Simple Definitions

2 general::   adj. VERBS be, lie lying prostrate on the ground | fall They fell prostrate before the king.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :