گزارش خطا در معنی کلمه 'bedside'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: كنار بستر

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: بالین‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun VERB + BEDSIDE be called to, be summoned to The doctor was summoned to his bedside. | stay at/by | leave His wife never left his bedside. BEDSIDE + NOUN cabinet, lamp, light, table PREP. at sb's/the ~, by sb's/the ~ I like to keep a glass of water by my bedside.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :