گزارش خطا در معنی کلمه 'protein'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: (proteide=) (ش‌) پروتئین‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: noun meat: Protein is a vital part of the diet.

Simple Definitions

2 general::   noun ADJ. essential | natural | animal, vegetable VERB + PROTEIN be high/rich in, contain, supply Cereals supply essential protein and vitamins. | produce PROTEIN + NOUN content | intake | deficiency PHRASES a high/low protein diet, a source of protein

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :