گزارش خطا در معنی کلمه 'proximity'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: همجواری

واژگان شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: مجاورت‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: نزدیكی‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: noun the state of being near or next; closeness: An explosion occurred in our immediate proximity.

Simple Definitions

2 general::   noun ADJ. close | geographical, physical, spatial PREP. in ~ to The site is in close proximity to motorways and an airport. | ~ to House prices in the area are elevated by its proximity to London.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :