گزارش خطا در معنی کلمه 'proxy'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: وكالتنامه جایگزین

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: بنمایندگی‌ دیگری‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: وكیل‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: وكالت‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: نماینده‌

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: وكالتنامه‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun VERB + PROXY appoint You may appoint a proxy to vote for you. PROXY + VERB vote | attend (sth) Your proxy may attend the meeting if you are unable to attend. PROXY + NOUN vote, voting | card, form PREP. by ~ If you will not be able to vote on polling day, you may vote by proxy. | ~ for Husbands are discouraged from voting as proxy for their wives. PHRASES a form of proxy We enclose a form of proxy for use at the Annual General Meeting.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :