گزارش خطا در معنی کلمه 'reactor'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 کشاورزی:: راکتور

واژگان شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: راكتور

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: واکنشگاه

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: عامل‌ واكنش‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: عامل‌ عكس‌ العمل‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. nuclear | fast, fast-breeder, fission, fusion, gas-cooled, pressurized-water, thermal VERB + REACTOR build | operate, run | close (down), decommission, shut down REACTOR + VERB operate, run REACTOR + NOUN building, site | fuel | core | accident, safety, shut-down

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: noun nuclear: We built a reactor for electric power.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :