گزارش خطا در معنی کلمه 'recoil'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: پس‌ زدن‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: عود

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: بحال‌ نخستین‌ برگشتن‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: بحال‌ خود برگشتن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   verb ADV. a little, slightly | instinctively As he leaned towards her she instinctively recoiled. PREP. at Howard recoiled a little at the sharpness in my voice. | from She felt him recoil from her, frightened. | in He recoiled in apparent disgust.

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: verb shrink back as in fear: He would recoil when confronted with the truth.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :