گزارش خطا در معنی کلمه 'berry'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: حبه‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: دانه‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: توت‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: (گ‌ش‌) میوه‌ توتی‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: تخم‌ ماهی‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. ripe | wild | poisonous | holly, juniper, etc. VERB + BERRY have, produce Does this bush have berries? | pick We picked a few of the berries. | eat BERRY + VERB ripen | drop offFRUIT

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: noun fruit: The bush had a berry growing on it.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :