گزارش خطا در معنی کلمه 'rifle'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: عده‌ تفنگدار

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: دزدیدن‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: تفنگ‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: لخت‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. automatic, high-powered, semi-automatic, .22 | air, army, assault, hunting, sporting | Kalashnikov, M-16, etc. VERB + RIFLE load, reload | raise | aim | fire | shoot sb/sth with | be armed with, carry RIFLE + NOUN barrel, butt | bullet | fire, shot | club, range

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: noun firearm: I carried a rifle during the war.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :