گزارش خطا در معنی کلمه 'rucksack'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: كوله‌پشتی‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

english

1 general:: (also backpack) noun VERB + RUCKSACK pack | unpack | put on, shoulder | pull off, remove, take off | carry, have on, wear He had a large rucksack on. PREP. in a/the ~ He had very little in his rucksack.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :