گزارش خطا در معنی کلمه 'rust'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: زنگ‌ زدن‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: زنگ‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: زنگ

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: زنگار

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun VERB + RUST clean off, get off, remove, scrape off RUST + NOUN spot, stain | protection A zinc coating is applied to the steel for rust protection. PHRASES covered/flecked/red/spotted with rust The old padlock was red with rust.

Oxford Collocations Dictionary

2 general::   verb ADV. badly | away, through The car had been rusting away in his garage for years.

Oxford Collocations Dictionary

3 general:: verb oxidize: The steel will rust if it gets wet. noun oxidation: There was rust on the tool.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :