گزارش خطا در معنی کلمه 'saddle'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 کشاورزی:: قسمتی از پشت پرنده درست قبل از دم را گویند

اصطلاحات پیشنهادی دکتر حسن مهربانی یگانه

2 عمومی:: زین‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: تحمیل‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: پالان‌ زدن‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: زین‌

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: سواری‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: In addition to the idiom beginning with SADDLE, Also see IN THE DRIVER'S SEAT (SADDLE).

American Heritage Idioms

2 general:: noun leather seat: She used a saddle to ride the horse.

Simple Definitions

3 general:: saddle sb with sth informal to give someone a responsibility or problem which they do not want and which will cause them a lot of work or difficulty • The company is saddled with debt.

Cambridge-Phrasal Verbs

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :