گزارش خطا در معنی کلمه 'scattered'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: پرت‌ وپلا

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

2 عمومی:: تارومار

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

3 عمومی:: ریخته‌وپاشیده‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

4 عمومی:: متفرق‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

5 عمومی:: پراكنده‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

english

1 general::   adj. VERBS be, lie ADV. liberally Large vases of flowers were liberally scattered about the room. | randomly | thinly | widely living in widely scattered communities | geographically | everywhere PREP. about/around, across, among, on, over Broken glass lay scattered over the floor. | throughout, with The whole area was scattered with debris.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :