گزارش خطا در معنی کلمه 'self'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: خویش‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: نفس‌ خود

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: جنبه‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: خویشتن‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: نفس‌

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: عین‌

شبکه مترجمین ایران

7 عمومی:: شخصیت‌

شبکه مترجمین ایران

8 روان شناسی و مشاوره:: خویشتن/خود

واژگان شبکه مترجمین ایران

9 روان شناسی و مشاوره:: خود

واژگان شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. whole He put his whole self into the performance. | real, true | deep, inner, innermost | private | public Her private and public selves were vastly different. | normal, usual | former, old She knew that with a holiday he would be back to his former self. | cheerful He's his usual cheerful self again. | better She knew his better self would struggle to serve her best interests. | conscious | physical | good (humorous) We look forward to seeing Mrs Brown and your good self this evening. VERB + SELF reveal He was afraid to reveal his innermost self. PHRASES a loss of self, a sense of self, a shadow of your former self

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :