گزارش خطا در معنی کلمه 'self sufficient'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: خود

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: خود بس‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: خودبسنده‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: مستغنی‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: متکی به خود

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: بی‌ نیاز از غیر

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   adj. VERBS be | become ADV. completely, wholly | almost, virtually | essentially, largely, more or less | fairly, pretty | economically, financially | socially PREP. in These people have now become almost self-sufficient in grain crops.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :