گزارش خطا در معنی کلمه 'shaken'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: موافق‌شیوه‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

2 عمومی:: وابسته‌ به‌شكسپیر شاعر نامی‌ انگلیس‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

english

1 general::   adj. VERBS be, look | leave sb The experience left her deeply shaken. ADV. badly, considerably, deeply, profoundly, quite, severely | a bit, a little, rather, somewhat Are you all right? You look a bit shaken up. | clearly, obviously, visibly | still | up PREP. by She was visibly shaken by the news.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :