گزارش خطا در معنی کلمه 'shin'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: ساق‌ پا

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: پیاده‌ وباسرعت‌ رفتن‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: قلم‌ پا

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: قلم‌ پای‌ خوك‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun VERB + SHIN kick (sb in/on) I kicked him hard in the shins to shut him up. | bang, bark, bruise, gash, graze, knock I barked my shin on a tree stump. SHIN + NOUN bone | guard, pad PREP. on the/your ~ a nasty cut on her shin

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :