گزارش خطا در معنی کلمه 'shrapnel'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: گلوله‌ انفجاری‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: گلوله‌ افشان‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: شرپنل‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. flying He was hit in the arm by flying shrapnel. QUANT. piece VERB + SHRAPNEL be hit by, be shattered by, be wounded/killed by SHRAPNEL + VERB fly, whistle The bomb exploded, sending shrapnel whistling through the trees. SHRAPNEL + NOUN wound PREP. ~ from the shrapnel from the grenade

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :