گزارش خطا در معنی کلمه 'sickness'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: ناخوشی‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

2 عمومی:: حالت‌تهوع‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

3 عمومی:: اشوب‌ دل‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

4 عمومی:: بیماری‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

5 عمومی:: مرض‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

english

1 general::   noun state of being ill ADJ. chronic, long, long-term SICKNESS + NOUN absence | allowance, benefit | insurance | rate PREP. due to/owing to/through ~ The Personnel Department keeps a record of employees absent through sickness. nausea VERB + SICKNESS suffer (from) SICKNESS + VERB rise The sickness rose inside him. PHRASES a feeling of sickness Several workers complained of feelings of sickness and headaches. particular type of illness ADJ. acute, chronic | air, car, motion, travel | altitude/mountain, decompression, radiation, sleepingILLNESS

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :