گزارش خطا در معنی کلمه 'sift'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: الك‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: الك‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: وارسی‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: بیختن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   verb pass sth through a sieve ADV. finely Sift the flour finely before adding it to the mixture. | in, together Beat the mixture until smooth, then sift in the remaining sugar. examine sth very carefully ADV. carefully, methodically PREP. through They spent days carefully sifting through the evidence.

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: verb probed: She sifted through the wreckage.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :