گزارش خطا در معنی کلمه 'sightseeing'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: تماشا

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

2 عمومی:: دیدن‌مناظ‌ر

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

english

1 general:: noun touring: We went sightseeing in the city.

Simple Definitions

2 general::   noun VERB + SIGHTSEEING do, go We did some sightseeing in the morning. It's too hot to go sightseeing. SIGHTSEEING + NOUN excursion, tour, trip

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :