گزارش خطا در معنی کلمه 'signature'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 کامپیوتر و شبکه:: امضا

واژگان شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: اثر

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: امضاء

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: امضاء كردن‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: صحه‌

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: توشیح‌

شبکه مترجمین ایران

7 عمومی:: دستینه‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: noun autograph: Her signature was on the document.

Simple Definitions

2 general::   noun ADJ. illegible VERB + SIGNATURE add, append, put, scrawl, write We both refused to put our signatures to the agreement. | witness Your signature must be witnessed by two people. | collect, gather, get, obtain They collected over 1,000 signatures for the petition. | bear, carry The will bears her signature. | forge

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :