گزارش خطا در معنی کلمه 'simplify'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: ساده‌كردن‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: مختصر كردن‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: ساده‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: اسان‌ تر كردن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   verb ADV. considerably, greatly The whole process has now been greatly simplified. | drastically, grossly He presents the theory in a grossly simplified form. | slightly VERB + SIMPLIFY try to PHRASES highly simplified This is a highly simplified view of the economy.

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: verb make easier: We need to simplify the instructions.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :