گزارش خطا در معنی کلمه 'skilled'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: مستلزم‌استادی‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

2 عمومی:: كاردان‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

3 عمومی:: تخصصی‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

4 عمومی:: متخصص‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

english

1 general::   adj. VERBS be | become ADV. especially, extremely, highly, particularly, remarkably, very a highly skilled workforce Interviewing is a very skilled job. | fully fully skilled craftsmen | increasingly | quite | enough, sufficiently PREP. at skilled at needlework | in skilled in the basic techniques | with She wasn't very skilled with the camera yet.

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: adj. capable: He was a skilled carpenter.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :