گزارش خطا در معنی کلمه 'skull'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: جمجمه‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: فرق‌ سر

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: جمجمه

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: (تش‌) كاسه‌ سر

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: noun head bone: They found a human skull on the shore.

Simple Definitions

2 general::   noun ADJ. thick | thin | fractured VERB + SKULL crack, fracture SKULL + NOUN fracture PHRASES the back/base/front/side/top of the skull, close to the skull The soldiers' hair was cropped close to the skull. | a fracture of/to the skull

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :