گزارش خطا در معنی کلمه 'slacken'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: اهسته‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: سست‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: شل‌ كردن‌ یا شدن‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: كند كردن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   verb ADV. a little, slightly His grip slackened a little and she pulled away. | off Slacken off the ropes. Growth in the economy was beginning to slacken off.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :