گزارش خطا در معنی کلمه 'slowly'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: یواش‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

2 عمومی:: بتدریج‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

3 عمومی:: رفته‌رفته‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

4 عمومی:: اهسته‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

5 عمومی:: به‌اهستگی‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

english

1 general:: slowly at a slow speed: • Large white clouds drifted slowly across the sky. • The situation is slowly improving. gradually happening slowly over a period of time: • I practised every day, and gradually got better. • Many of our forests are gradually disappearing. little by little/bit by bit slowly, in a series of small amounts or stages: • Add the olive oil, little by little. • It’s best to do the work bit by bit. at a snail’s pace extremely slowly, especially when this is annoying: • Traffic was moving at a snail’s pace. • The project seems to be moving at a snail’s pace.

Longman-Thesaurus

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :