گزارش خطا در معنی کلمه 'snap on'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: اسنپ آن

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: Phrase(s): snap something on to attach something to something else, causing an audible snap. • Dawn took two pills from the bottle and snapped the lid on. • She snapped on the lid.

McGrawhill's American Idioms And Phrasal Verbs

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :