گزارش خطا در معنی کلمه 'spit'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: شمشیر

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: بسیخ‌ كشیدن‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: سوراخ‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: سیخ‌ كباب‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: دشنه‌

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: تف‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: verb expectorate: It's against the law to spit in public. noun thin rod: He cooked the rabbit on a spit.

Simple Definitions

2 general:: spit sth out [ M ] to say something quickly and angrily • He spat out an insult and marched out of the room.

Cambridge-Phrasal Verbs

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :