گزارش خطا در معنی کلمه 'spoon'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: قاشق‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: قاشق

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: چمچه‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: با قاشق‌ برداشتن‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: قاشق ناهارخوری

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: (زع‌) بوس‌ وكنار كردن‌

شبکه مترجمین ایران

7 ورزش و تربیت بدنی:: قاشقک, قاشقک

کتاب اصول و فنون ماهیگیری ورزشی تالیف عبدالعلی یزدانی

english

1 general:: noun eating tool: Each person had a spoon.

Simple Definitions

2 general:: see BORN WITH A SILVER SPOON; GREASY SPOON.

American Heritage Idioms

3 general::   noun ADJ. dessert, serving, soup, sugar VERB + SPOON pick up | lay down, put down | beat sth with, eat sth with, fold/stir sth in with, stir sth with, use I stirred my coffee with the sugar spoon. PREP. ~ of two spoons of sugar

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :