گزارش خطا در معنی کلمه 'sprawl'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: گشاد نشستن‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: هرزه‌ روییدن‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: پهن‌ نشستن‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: بی‌ پروا دراز

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   verb ADV. untidily | out He was sprawled out on the sofa. PREP. across, in, on, over She sprawled untidily in an armchair. PHRASES lie/sit sprawled She lay sprawled across the bed. | send sb sprawling The blow sent him sprawling.

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: verb lay with limbs spread out: The man lay sprawled on the floor.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :