گزارش خطا در معنی کلمه 'spray'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: ترشح‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: ریزش‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: شاخه‌ كوچك‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: تركه‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: افشانه‌

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: افشانك‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. fine, light | salt, sea QUANT. cloud, plume The boat sent a cloud of spray up behind it. VERB + SPRAY send (up), throw (up) SPRAY + VERB fly (up) Spray flew up onto the rocks. PREP. ~ of a spray of salt water

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: verb put mist on: They sprayed the crops for insects. noun mist: The spray from the ocean got us wet.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :