گزارش خطا در معنی کلمه 'spur'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 کشاورزی:: سیخک در ماکیان

اصطلاحات پیشنهادی دکتر حسن مهربانی یگانه

2 عمومی:: مهمیز

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: مهمیز زدن‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: سیخ‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun on horse rider's boots QUANT. pair VERB + SPUR dig in/into, put/set to He dug his spurs into the horse's flank and cantered off. encouragement ADJ. great, powerful, strong VERB + SPUR act as, be | give (sb), provide (sb with) PREP. ~ for The research provided a spur for reform. | ~ to a spur to action

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: verb speed up: We tried to spur on his work.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :