گزارش خطا در معنی کلمه 'spurt'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: جنبش‌ تند وناگهانی‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: خروج‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: كوشش‌ ناگهانی‌ وكوتاه‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. sudden | great A great spurt of blood came out of the wound. | brief, little | final | growth VERB + SPURT put on She put on a spurt to get to the station in time. | feel He felt a spurt of resentment against his brother. PREP. with a ~ With one final spurt, he reached the top of the hill. | ~ in a spurt in capital spending | ~ of

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :