گزارش خطا در معنی کلمه 'squeal'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: جیغ‌ ممتمد

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: جیغ‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: دعوا

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: داد

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: جیغ‌ كشیدن‌

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: فریاد

شبکه مترجمین ایران

7 عمومی:: نزاع‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: Phrase(s): squeal (on someone) (to someone) Fig. to report someone to someone. • Max was afraid that the witness would squeal on him to the cops. • Sally threatened to squeal to the boss. • Please promise you won’t squeal on me!

McGrawhill's American Idioms And Phrasal Verbs

2 general::   noun ADJ. little | high-pitched VERB + SQUEAL give, let out She gave a little squeal of delight. | hear PREP. with a ~ The car stopped with a squeal of brakes. | ~ of PHRASES the squeal of brakes, a squeal of delightSOUND

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :