گزارش خطا در معنی کلمه 'squirm'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: ناراحتی‌ نشان‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: لولیدن‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: پیچ‌ وتاب‌ خوردن‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: حركت‌ ماروار

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   verb ADV. uncomfortably | silently | visibly VERB + SQUIRM make sb The very mention of her singing made her squirm uncomfortably. PREP. at He squirmed visibly at the thought of his secret being revealed. | in/with He squirmed with embarrassment.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :