گزارش خطا در معنی کلمه 'staid'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: ارام‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: (jda): متین‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: (زمان‌ گذشته‌ فعل‌ stay)

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: موقر

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   adj. VERBS be, feel, look, seem | become, get, grow He had grown staid and dull. ADV. positively, very The locals were a very staid lot. | rather a rather staid and old-fashioned hotel

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :