گزارش خطا در معنی کلمه 'starve'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: قحط‌ی‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: گرسنگی‌ كشیدن‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: از گرسنگی‌ مردن‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: گرسنگی‌ دادن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   verb ADV. literally She refused food and literally starved herself to death. VERB + STARVE leave sb to He locked them in and left them to starve. PHRASES be half starved The poor cat was half starved. | starve to death

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: verb hunger: During a famine many will starve.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :